رعیت پرورنده. که رعایت حال رعیت کند. پادشاهی که به آسایش و رفاه ملت علاقه مند باشد. رعیت نواز. (از یادداشت مؤلف). رجوع به رعیت و رعیت پروری شود. - سلطان رعیت پرور، پادشاهی که عموم مردمان مملکت خود را تربیت می کند. (ناظم الاطباء)
رعیت پرورنده. که رعایت حال رعیت کند. پادشاهی که به آسایش و رفاه ملت علاقه مند باشد. رعیت نواز. (از یادداشت مؤلف). رجوع به رعیت و رعیت پروری شود. - سلطان رعیت پرور، پادشاهی که عموم مردمان مملکت خود را تربیت می کند. (ناظم الاطباء)
بنده نواز. که نسبت به زیردستان مهربانی و نوازش کند. که بر بندگان و خدمتکاران مهربان و رؤف باشد: خزینه پرور مردم رهی گداز بود ملک خزینه گداز آمد و رهی پرور. عنصری. فروختند بمیرند شاه هندو را به پیش خیمۀ شاهنشه رهی پرور. عنصری. ثنا بگسترم از دولت تو بنده نواز سخن بپرورم از مدح تو رهی پرور. مختاری غزنوی. تویی معاینه در مهتری ومثل تو نیست کریم طبع و رهی پرور و سخاگستر. سوزنی. رجوع به رهی شود
بنده نواز. که نسبت به زیردستان مهربانی و نوازش کند. که بر بندگان و خدمتکاران مهربان و رؤف باشد: خزینه پرور مردم رهی گداز بود ملک خزینه گداز آمد و رهی پرور. عنصری. فروختند بمیرند شاه هندو را به پیش خیمۀ شاهنشه رهی پرور. عنصری. ثنا بگسترم از دولت تو بنده نواز سخن بپرورم از مدح تو رهی پرور. مختاری غزنوی. تویی معاینه در مهتری ومثل تو نیست کریم طبع و رهی پرور و سخاگستر. سوزنی. رجوع به رهی شود